شش ماهگی گل مامان
پرنسس ما شش ماهگیت مبارک
مامانی اگه گفتی چند ماهه شدی آره عزیزدلم شش ماهگیت مبارک. با بابایی بردیمت مرکزبهداشت دوتا واکسن زدن دخملی کلی گریه کرد ولی بهت قول میدم تا یک سالگی دیگه واکسن نداری وزن دخملی هم 6کیلو 700گرم بود دیگه کمک غذا شروع کردیم بهت میدیم ولی زیاد دوست نداری ولی مادری خیلی لاغر شدی دیگه همه میگن.دیگه باباجون یادت داده یکم جلو میری دیگه مامانی نمیتونه شماراتنها بزاره بره کاراشو انجام بده آخه عزیزدلم یه جابند نمیشی وقتی هم میری پیش دایی امیر رضا کتاب داستان میاره برات خوب نگاه میکنی بعدش قصد میکنی یا دردهان مبارک کنی یا پارش کنی این ماه اولین سفر خارج استانی باهم رفتیم کلی خوش گذشت بعدا عکساتو میزارم.عید فطر امسال هم باهم بودیم کلی مهمانی رفتیم ولی هرجا میرفتیم از بس شما خانمی گریه میکردی نیومده برمیگشتیم.راستی مامان جون از وقتی از مسافرت برگشتیم میگی ماما/بابا ولی مامان بیشتر توی گریه میگی باباوقتی داری بازی میکنی بازم من راضیم.چندمدت هم هستش توی روروک میزاریمت ولی بعد از چند دقیقه خسته میشی شروع میکنی به جیغ زدن.توی این هفته محیا دختر دوست مامان اومد پیشت تقریبا هم سن هستید کلی باهم بازی کردید.دیگه دخمل گلم حسابی بزرگ شده هروز داره خانمتر میشه فدات بشم من خانمم الانم شما خوابیدی مامانی هم حسابی خوابش میاد تاشما بیدار نشدی بخوابه بای بای مامانی